فهرست مطالب

ادبیات متعهد - پیاپی 5 (تیر 1401)

نشریه ادبیات متعهد
پیاپی 5 (تیر 1401)

  • تاریخ انتشار: 1401/04/25
  • تعداد عناوین: 8
|
  • داستان
  • سیده مهدیه اختری میرآباد* صفحات 4-7

    به تخته سنگ بزرگی که در دل کوه فرو رفته بود، تکیه داده بود، پا هایش را به سینه اش چسبانده بود، تکه چوبی را توی دستش گرفت و طوری با خشم به جانش افتاده بود که گویی مسبب همه مصایب و مشکلات زندگی خود را یافته است. در چشمانش ردپای اشک پیدا بود.بارانی نیم تنه سبز رنگ، شلوار جین و کفش های اسپورت سفیدش پوششی غریبه برای او بود، اندام نازک و قد بلند او خود را بیشتر در لباس های دامن دار رنگی جلوه می دادند. مو های خرمایی رنگش که روزی میزبان باد های بهاری درمزارع گندم بودند به طرز ناجوانمردانه ای بریده شده بودند و کلاه بافتنی کرم رنگی آن ها را از دیده پنهان می کرد..

    کلیدواژگان: همسفر باد
  • جنان هلالی راد* صفحات 8-9

    گیسوان زرین خورشید، در قلمرو شیشه ای آب، پیچ و تاب می خوردند. دریا، ملودی به سان لالایی اش را، بی قرارتر از همیشه می نواخت. باد با آشفتگی، هلهله اش را در آرامش ترانه آب می آمیخت و به سرکشی امواج سبزآبی، دامن می زد. نرم نرمک، نفس روز به شماره می افتاد و شن های ساحل، منتظر و پر هراس بیش از پیش، مرز سکوت خود را جا به جا می کردند. آسمان، از خاک می پرسید. آب، در گوش صدف زمزمه می کرد: کدامشان پیروز خواهند شد؟  انتظار بلندترین صخره دریا، به سر آمده و حال، عشق سرخ جامه، رو در روی عقل مصمم ایستاده بود. باد، نفس نمی کشید. آب، پلک نمی زد. سکوتی گنگ، حیات فضا را می بلعید. عقل، با آوای مردانه اش، بی صبرانه لب گشود: من و تو نمی توانیم با یک دیگر مدارا کنیم! عشق، در حالی که نگاه پرمهرش را، نوازشگرانه بر وجود بلورین آب می گستراند؛ پاسخ گفت: اما من، با هیچکس سر جنگ ندارم؛ برای صلح آمده ام..

    کلیدواژگان: عشق
  • آوا اکبری* صفحه 10

    ملاله روبنده را کنار می زند و اشک هایش را با گوشه روبنده پاک می کند با استرس پشت سرش را نگاه می کند، ارابه چوبی تکان، تکان می خورد و او را به جلومی برد و ملاله دور و دورتر می شود از جمعیت پشت سرش! صدای شیون مادرش هنوز به گوش می رسد. چرخ در چاله ای عمیق افتاده است..

    کلیدواژگان: ملاله
  • جلال مظاهری تیرانی* صفحات 11-14

    چشم هایم داشت سیاهی می رفت، همه چیز دور سرم تاب می خورد، هیچ صدایی را نمی شنیدم، نمی توانستم روی پا هایم بایستم. خیلی خسته شدم، از صبح یک ساندویچ فلافل خورده بودم، دلم ضعف می رفت، صدایم گرفته بود نای فریاد زدن نداشتم. دلم می خواست یک جا بنشینم یا حتی دراز بکشم و تا صبح شاید هم بیشتر بخوابم. از صبح که بساط را توی لین یک پهن کردیم، یک نفس داد زده بودم و یک پایم اینجا بود، یک پای دیگرم توی خانه حمودی و پیراهن و شلوار می آوردم، از طرفی چهار چشمی مواظب بودم کسی چیزی کش نبرد، باید خودم را سرپا نگه می داشتم، چشم هایم را مالیدیم و با دست زدم توی صورتم، شاید خواب و خستگی از سرم بپرد. امروز آخرین روز کارمه، فردا عیده، دیگر خبری از بساط پهن کردن نیست، اگر هم بود من دیگر نبودم، قرارم با حمودی همین بود، یک هفته کار کنم و امروز..

    کلیدواژگان: دستفروشی، فقر
  • ترنم زمانی* صفحات 20-21

    مانند تمام سال هایی که به آسمان چشم دوخته بود، آن شب هم، به آسمان نگاه می کرد. به آسمانی که از جایی به بعد، به دریا می خورد و در آب های ساکن حل می شد. صندلی گهواره ای مانند موج های بی جان دریا عقب و جلو می رفت و او لبخند می زد..

    کلیدواژگان: طلوع
  • شعر
  • مینا عزیزجمشیدی* صفحات 22-23

    سرک کشید، محوطه در تاریکی غلیظی به خواب رفته بود، به زحمت می شد در کورسوی تک وتوک چراغ لابلای درختان، سایه ها را تشخیص داد و هیچ صدایی جز خش خش برگ ها به گوش نمی رسید. نگاهی به چهره ی معصوم کودک خفته در آغوشش انداخت و سیل عشق برای دقایقی به همه ی افکار ناخوشایند پایان داد. به آرامی کودک را در رختخواب گذاشت و پای پنجره برگشت..

    کلیدواژگان: من زنده ام
  • مرجان رزمی* صفحه 25
  • مینا عزیزجمشیدی* صفحات 26-28
|